سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل رز وحشی تنها


عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
منتظر ظهور
فانوسهای خاموش
شب و تنهایی عشق
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
منطقه آزاد
سربازی در مسیر
نور
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
شهید قنبر امانی
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
سرود عرش
اخبار دنیای عشق
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان (rikhtegari.com)
خوش مرام
MOHAMMAD.HAHSEMI86@YAHOO.COM
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مذهب عشق
موهیول
به دلتنگی هام دست نزن
exchange55
جیگر نامه
ESPERANCE
صدفم چشم به راهتم برگرد
وباگی خالی از خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
قلب من , کمان من وبسایتی برای حمایت از تیراندازی
جنت العباس
تنها
جهان نامرئی جن
King of world
جاذبه
کورش بزرگ:خداوندا این کشور را از دشمن،خشکسالی و دروغ محفوظ دار
....ازاد....
تبلیغ ِآگهی
نیار یعنی آرزو
موقتاً بدون نام
من و یک نفر دیگر ...
دل ها تنها به یاد خدا آرام می گیرد
دوستت دارم
موری دانلود
همه چی
عمومی
MANIFESTER
NovA & Dark Man
منطقه ممنوعه!
دریچه
kaveh
قیمت سنگ چینی نی ریز















میگن که به این تست شک نکنید.


این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسی است

که این
روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است.

پاسخهایش هم
اصلاً کار دشواری نیست.

کافی است کمی به خودتان رجوع کنید.


یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد و جوابی را که انتخاب
می کنید

یادداشت کنید که بتوانید امتیازهایی که گرفته اید
جمع بزنید..



حاضرید؟
 

پس شروع کنید:

اینجا باید شروع کنید


ارسال شده در توسط ستاره

تفاوتهای خون و اشک:

 1.خون قرمزه رنگه عشقه ، اشک بیرنگه درد عشقه .

2.خون وقتی میاد بیرون میسوزه اما اشک اول میسوزه بعد بیرون میاد .

3.خون مال زخم جسمه ولی اشک مال زخم روحه .

 4.جای زخم خون خوب میشه ولی مال اشک خوب نمیشه .

 5.خون همیشه مال درد و غمه ولی اشک بعضی وقتا مال خوشحالیه. 6.جلوی خون و میشه گرفت ولی اشک رو نه !


ارسال شده در توسط ستاره

 


گذر عمر


غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست !
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟!
گفت : پ‍‍ژمردگی اش را نتوانم نگریست
من اگر ز روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانی است
همه محکوم به مرگند چه انسان ، چه گیاه
این چنین است همه کاره جهان تا باقی است !!!

گریه ی باغ از آن بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست !!
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست



ارسال شده در توسط ستاره

                                           

 

                                                           عیدتون مبارک

 

happy

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.


ارسال شده در توسط ستاره

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ....
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند...


ارسال شده در توسط ستاره

 


خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد.


وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید.


از فرشته مرگ  پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟


فرشته پاسخ داد: نه، تو 30سال و10ماه و 24 روز دیگر فرصت خواهی شد.


بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند.


چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد.


جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد.


خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد.


وقتی برای عزیمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!!


وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ?? سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟


چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟


………..


فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!


ارسال شده در توسط ستاره

کاش می شد آینه ها را شکست ... کاش می شد بغض ها را خفه کرد ... کاش می شد انسا نها را تنبیه کرد ... کاش می شد در کوچه پس کوچه های گمراهی نور امید تازه ای پیدا کرد و ادامه راه را گم نکرد !!! کاش می شد لبه پرتگاه زندگی نرفت !!! کاش می شد عشق را احساس کرد !!! کاش می شد کودکی را تکرار کرد ... کاش می شد جوانی را با عشق سپری کرد ... کاش می شد قلبها را تسخیر کرد ... کاش می شد نگاه های سمی را پاک کرد ... کاش می شد آرزو ها را برآورده کرد ... کاش می شد آدم ها را صدا کرد ... و بالاخره کاش می شد زندگی  را دوباره از سر کرد ..........


 Click to view full size image


ارسال شده در توسط ستاره




1- خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب می‌اندازید و با شناکردن خود را به یک قایق نجات می‌رسانید و از آن بالا می‌روید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود می‌بینید؟


2- خود را به ساحل می‌رسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود می‌بینید. چند وسیله شخصی و مقداری خوراکی بر می‌دارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش می‌گیرید. چند جفت کفش برمی‌دارید؟


3- پس از یک راه‌پیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا می‌روید و با خوشحالی شهری را در دوردست می‌بینید. همچنین متوجه می‌شوید که در فاصله‌ای نه چندان دور در سمت راست شما واحه‌ای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا می‌روید و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که می‌خواهید استراحت می‌کنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه می‌دهید؟


4- پس از ورود به شهر، قصری توجه شما را به خود جلب می‌کند و تصمیم می‌گیرید که وارد آن شوید. پس از عبور از دروازه‌ها، خود را در یک راهروی طولانی می‌یابید که به اتاق پادشاه منتهی می‌شود. وارد اتاق می‌شوید و شاه و ملکه را می‌بینید که در کنار هم به تخت نشسته‌اند. شاه و ملکه چه شکلی هستند؟ و چه ویژگیها و خصوصیاتی را برایتان مجسم می‌کنند؟


?- از آن اتاق خارج می‌شوید و از یک پلکان مارپیچی پایین می‌روید. تاریک و سایه‌دار است، با مشعل‌هایی بر روی دیوار که به طور نوبتی روشن و خاموش می‌شوند. همین طور که پائین می‌روید، ناگهان یک زن (اگر شما مرد هستید) و یا یک شوالیه (اگر شما زن هستید) از کنارتان عبور می‌کند. شما فقط برای یک لحظه صورتش را می‌بینید و این تصویر، یک نفر که می‌شناسید را به یادتان می‌آورد. او چه کسی است؟


6- پلّه‌ها شما را به اتاق پذیرایی می‌رساند و شما میز بسیار بزرگی با یک گیلاس پایه‌دار در وسط آن می‌بینید. به گیلاس نگاه کنید. چقدر آن پر از مایعات است؟


تعبیر جواباتون رو این پایین بخونید ... خیلی جالبه



1) تعداد دوستان واقعی که دارید.

2) تعداد عشقهای واقعی که قبل از ازدواج خواهید داشت.

3) اصول اخلاقی شما در کار.

4) آنچه تصوّر کرده‌اید آن چیزی است که به نظر شما یک زوج ایده‌آل باید آن گونه باشند.

5) این همان شخصی است که تا پایان عمر، ذهنتان درگیر اوست.

6) میزان پر بودن گیلاس، نشانگر این است که شما در یک رابطه دوستی چقدر از خودتان مایه می‌گذارید

ارسال شده در توسط ستاره
خواهر وبرادرم راهه نجاته تو نیستش مواد.............گوش کون داری زندگیتو میدی به باد
هر مشکلی داره راهی...........عاقبته این کاره تو هستش تباهی
کی با مواد مشکلش حل شده؟.........بجز اینکه بدبخت تر شده
خواهر برادم همه مشکل داریم.......اما واسه هر مشکل راهی داریم
فقط باید یک مقدار همت کنیم.........تا راه برترو پیدا کنیم
ندارم همچین قصد.......که اینجارو کنم کلاس درس
اما این مشکل فرا گیر شده .........راهه برتر برای جوونا سیگاری شده
گوش کن جوون من دوستتم......... خوشبخت کردنه  تو هست قصده من
پس گوش کون به حرفام........صادق باش باهام
اره راهه دود همیشه هستش خطر ناک........کسی برده که تو زندگش باشه پاک
خواهر وبرادرم این زندگی یه بازیه........که خدا تو این بازی قاضیه
زندگی هست یک مرحله.......تو این بازی باید بشی برنده
برنده این بازی هستند افراده سخت کوش..........که تو مشکلات به حرفه ساقی ها ندن گوش
اینا به ظاهر هستند فرشته .........تو چشماشون ?ببین ?کلمه پست نوشته
تف کن بهش .........گوش نده به حرفش
این اخرین حرفمه .........که بشی تو بازیه زندگی برنده
بازیه زندگی قشنگه...........تنها راهه برد تو این بازی جنگه

ارسال شده در توسط ستاره

                                                                                                      

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم.

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم.

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم.

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم.

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم.

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم.

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم.

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم.

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم.

 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم...

 

ارسال شده در توسط ستاره
<      1   2