سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل رز وحشی تنها


عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
منتظر ظهور
فانوسهای خاموش
شب و تنهایی عشق
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
منطقه آزاد
سربازی در مسیر
نور
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
شهید قنبر امانی
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
سرود عرش
اخبار دنیای عشق
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان (rikhtegari.com)
خوش مرام
MOHAMMAD.HAHSEMI86@YAHOO.COM
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مذهب عشق
موهیول
به دلتنگی هام دست نزن
exchange55
جیگر نامه
ESPERANCE
صدفم چشم به راهتم برگرد
وباگی خالی از خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
قلب من , کمان من وبسایتی برای حمایت از تیراندازی
جنت العباس
تنها
جهان نامرئی جن
King of world
جاذبه
کورش بزرگ:خداوندا این کشور را از دشمن،خشکسالی و دروغ محفوظ دار
....ازاد....
تبلیغ ِآگهی
نیار یعنی آرزو
موقتاً بدون نام
من و یک نفر دیگر ...
دل ها تنها به یاد خدا آرام می گیرد
دوستت دارم
موری دانلود
همه چی
عمومی
MANIFESTER
NovA & Dark Man
منطقه ممنوعه!
دریچه
kaveh
قیمت سنگ چینی نی ریز

اتومبیل مردی
که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی
صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه
حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت :
«ماشین من خراب
شده. آیا می توانم شب را اینجا
بمانم؟ »
.
.
.
رئیس صومعه بلافاصله او را به
صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند
و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب
هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد
صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از
آن هرگز نشنیده بود ... صبح فردا از
راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب
چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما
نمی توانیم این را به تو بگوییم .
چون تو یک راهب نیستی»
.
.
مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد
و آنجا را ترک کرد.
.
.
چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم
در مقابل همان صومعه خراب شد .
.
.
.
راهبان صومعه بازهم وی را به
صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی
کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن
شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده
عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ،
شنید.
.
.
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما
راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی
توانیم این را به تو بگوییم . چون
تو یک راهب نیستی»
.
.
این بار مرد گفت «بسیار خوب ،
بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام
را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها
راهی که من می توانم پاسخ این سوال
را بدانم این است که راهب باشم ، من
حاضرم . بگوئید چگونه می توانم
راهب بشوم؟»
.
.
راهبان پاسخ دادند « تو باید به
تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما
بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین
وجود دارد و همینطور باید تعداد
دقیق سنگ های روی زمین را به ما
بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو
سوال را بدهی تو یک راهب خواهی
شد.»
.
.
مرد تصمیمش را گرفته بود... او رفت
و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را
زد.
.
مرد
گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین
سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که
از من خواسته بودید کردم . تعداد
برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد
است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین
وجود دارد»
.
.
راهبان پاسخ دادند :« تبریک می
گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است
. اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون
می توانیم منبع آن صدا را به تو
نشان بدهیم.»
.
.
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت
یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد
گفت : «صدا از پشت آن در
بود»
.
.مرد دستگیره در را چرخاند ولی در
قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید
این در را به من بدهید؟»
.
.
راهب ها کلید را به او دادند و او
در را باز کرد.
.
.
.
پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد
درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم
به او بدهند.
.
.
راهب ها کلید را به او دادند و او
در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی
هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او
بازهم درخواست کلید کرد .
.
پشت
آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت
کبود قرار داشت.
.
.
و همینطور پشت هر دری در دیگر از
جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و
لعل بنفش قرار داشت.
.
در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این
کلید آخرین در است » . مرد که از در
های بی پایان خلاص شده بود قدری
تسلی یافت... او قفل در را باز کرد.
دستگیره را چرخاند و در را باز کرد
.. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که
منبع صدا چه بوده است واقعا متحیر شد.
چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و
باور نکردنی بود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اما من واقعا نمی توانم بگویم او چه
چیزی پشت در دید ،
چون شما راهب نیستید!!!!!!!!!!

ارسال شده در توسط ستاره