سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل رز وحشی تنها


عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
منتظر ظهور
فانوسهای خاموش
شب و تنهایی عشق
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
منطقه آزاد
سربازی در مسیر
نور
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
شهید قنبر امانی
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
سرود عرش
اخبار دنیای عشق
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان (rikhtegari.com)
خوش مرام
MOHAMMAD.HAHSEMI86@YAHOO.COM
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مذهب عشق
موهیول
به دلتنگی هام دست نزن
exchange55
جیگر نامه
ESPERANCE
صدفم چشم به راهتم برگرد
وباگی خالی از خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
کشکول
قلب من , کمان من وبسایتی برای حمایت از تیراندازی
جنت العباس
تنها
جهان نامرئی جن
King of world
جاذبه
کورش بزرگ:خداوندا این کشور را از دشمن،خشکسالی و دروغ محفوظ دار
....ازاد....
تبلیغ ِآگهی
نیار یعنی آرزو
موقتاً بدون نام
من و یک نفر دیگر ...
دل ها تنها به یاد خدا آرام می گیرد
دوستت دارم
موری دانلود
همه چی
عمومی
MANIFESTER
NovA & Dark Man
منطقه ممنوعه!
دریچه
kaveh
قیمت سنگ چینی نی ریز

گر بیاید دلبر تازه تری
عشق عالم سوز خاموش می شود
چهره ما هم فراموش می شود………

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم».
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:»شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست

ارسال شده در توسط ستاره